من به آویشن، به باران تو مشکوکم هنوز
من به پایان ِ زمستان تو مشکوکم هنوز
غنچه و عطر و بهار و سبزه باز آوردهای
گرچه با گلهای گلدان تو مشکوکم هنوز
ای صدای ناگهان ِ یک تبسم در سحر
من به لبخند غزلخوان تو مشکوکم هنوز
باز میپرسی که امید فراوانت چه شد؟
باز میگویم به ایمان ِ تو مشکوکم هنوز
هر که آمد، بار فردای خودش را بست و رفت
با یقینهای پریشان تو مشکوکم هنوز
اینکه میآید نه باران، گریههای نمنم است
من به ابر و باز باران تو مشکوکم هنوز
بازدید : 2816
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 19:49